گاهی آنقدر بدم می‌آید که حس می کنم باید رفت باید از این جماعت پُرگو گریخت واقعا می‌گویم گاهی دلم می‌خواهد بگریزم از اینجا حتی از اسمم، از اشاره، از حروف، از این جهانِ بی‌جهت که میا، که مگو، که مپرس! گاهی دلم می‌خواهد بگذارم بروم بی هر چه آشنا، گوشه‌ی دوری گمنام حوالی جایی بی‌اسم، بعد بی هیچ گذشته‌ای به یاد نیارم از کجا آمده، کیستم، اینجا چه می‌کنم. بعد بی هیچ امروزی به یاد نیاورم که فرقی هست، فاصله‌ای هست، فردایی هست.

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کیف و کفش مردانه زنانه اسپرت و ومجلسی نقاشی ساختمان کهف موزیک بلاگر گالری خورشید پایه تندیس چوبی / لوح تقدیر /شیلد و ... Scott شرکت طراحی سایت سه سوت وب Tasha